شهید احمد خزایی

شهید احمد خزایی

نویسنده: مدیر سایت - 2017/02/27

شهید احمد خزایی

***

پیش نمایش طرح (کلیک کنید)

برای ارسال عکس مناسبتر و باکیفیت تر و یا دریافت سایز بزرگ این طرح :  با مدیر سایت تماس بگیرید

***

  • نام و نام خانوادگی :  احمد خزایی
  • نام پدر : حسین علی
  • نام خانوادگی مادری :
  • تاریخ تولد :  ۱۳۴۲/۱۰/۲۰
  • محل تولد : اهواز
  • آخرین محله سکونت : 
  • دسته بندی شهید : 
  • تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۰۵
  • محل شهادت : 
  • عملیات منجر به شهادت : 
  • نحوه شهادت : 
  • یگان : 
  • محل دفن : 
  • مسئولیتها : 
  • تحصیلات :

***

وصیت نامه :

بسمه تعالى

بنام رب بنام آن خدایى که هستى و نیستى من در دست او است بنام آن خدایى که هستى جهان است . بنام آن خدایى که با این همه گناهان زیادى که انجام مى دهم باز که به در خانه او مى روم بهترین بخشنده است خدایا خجالت زده هستم زیرا آنقدر گناه کرده ام که از روى تو خجالت زده هستم زیرا که تمام دوستانم را از دست دادم در روى ابا عبدالله حسین سرور شهیدان خجالت زده هستم آن حسینى که طنین هل من ناصرى او در تمام صحراى ایران در مردم این مرز و بوم طنین افکند و بعد از ۱۰۰۰ و اندى صداى لبیک جوانان و پیران بلند شده و همه راه اورا ادامه میدهند خدایا مرا دراین لحظات آخر ببخش و از درگاه توطلب مغفرت مى کنم بارالها این امت رزمنده را حفظ بدار خدایا این پیر خروشنده و این نعمت بزرگ را براى اسلام و مسلمین تا انقلاب مهدى حفظ بفرما .

با سلام به پدر و مادر م و برادران و خواهرانم امیدوارم که حالتان خوب باشد پدر و مادر عزیز از شما تقاضا دارم که اگر مرحمتى کرد و ما را به آن فیض عظیم رساند در سوگ گریه و زارى نکنید از شما تقاضا دارم که شما هم مثل بقیه مردم که جوان دارند باشید وبه دیگران روحیه بدهید و تا آنجا که مى توانیم براى اسلام خدمت کنید و به خواهرانم این وصیت را میکنم که حجابتان را حفظ کنید مانند برادر شهید محسن غلامى که گفت شما خواهران حجابتان را حفظ کنید دیگر استعمار گران نمى توانند از شما یک عروسک مصرفى بسازند یک وصیت به برادرم مى کنم که در کارهاى خود کوشا باشد و هر چه مى تواند به اسلام خدمت کند ۱۵ روز قضا و هر روز کفاره یک روز روزه و یک ماه نماز قضا دارم والسلام علیکم.

۲%% ۱۲۶۸۵۸۹ خزایى احمد

بسم الله الرحمان الرحیم و لا تحسبن الذین آمنوا قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. مپندارید که آنها که در راه خدا کشته شدند مرده اند بلکه زنده اند و نزد خداى خود روزى مى گیرند.با سلام و درود فراوان به رهبر انقلاب و نایب برحق آقا امام زمان و با درود به روان پاک شهیدان گلگون کفن و جان باخته گان انقلاب و با سلام و درود به مردم و امت شهید پرور ایران ، برادران و خواهران امیدوارم که همیشه پیرو امام و روحانیت مبارز بوده و هیچ وقت از حرف این پیر سر باز نزده و همیشه دنبال رو شهیدان باشید و هیچ موقع در کار ها به شما خستگى دست ندهد و همیشه موفق و پیروز باشید برادران عزیز همیشه و هر وقت مى خواهید تصمیمى بگیرید به عواقب آن فکر کنید زیرا که در حال حاضر دیده و مشاهده شده که برادرانى به خاطر بهانه هاى بى اساس از رفتن به جبهه سر باز مى زنند و خود را هم پیرو امام امت مى داند در صورتى که امام گفت رفتن به جبهه واجب کفایى است در صورتى که فرماندهان بگویند نیرو بس است ولى هنوز که گفته نشده و واجب عینى است پس چرا از آمدن خوددارى مى کنید یعنى به این سادگى یادتان رفت مگر خودتان نمى دانید شهداى که تا کنون داده‌ایم چقدر دوست داشتن که جبهه بروند و در راه دین خدمت کنند یک مقدار ى به فکر حال خود مان باشیم مگر نمى دانید که قیامتى وجود دارد پس یک مقدار ى بیشتر ناظر اعمال خودمان باشیم و امیدوارم که خداوند ما را عاقبت به خیر کند و تا گناهان مارا نیامرزیده است ما را از این دنیا نبرد و در صحراى محشر ما را در پیشگاه شهیدان و ائمه رو سفید گرداند . ان شاء الله .

سخنى با خانواده عزیزم

با درود و سلام فراوان به پدر و مادرعزیزم آن کسانى که بزرگم کردند و پاى من چه زجرها و ناراحتیها را تحمل کرده اید امیدوارم که مرا مى بخشید که شما را دراین مدت اذیت کردم و هیچ خدمتى براى شما انجام ندادم و همیشه شما را آزار دادم و اگر خدا توفیقى دادمن هم شهید شدم از رفتن من ناراحت نشوید زیرا خود مى دانید که انسان یک روز مى رود چه بهتر که در راه خدا باشد و در سوگ من شیون و زارى ننمایید و باید شکر کنید که خدا این توفیق را به شما داده که خانواده شما هم شهیدى داده باشد از برادران و خواهرانم مى خواهم که بعد از من به پدر و مادر کمک کرده و مسلمانى پاک و با ایمان باشند و هیچ موقع به منجلاب کشیده نشوند و خدا را شکر کنند که در این زمان دولت اسلامى هستند و آنها رهبرى همچون امام دارند دیگر عرضى ندارم فقط از برادران و دوستان و آشنایان مى خواهم که مرا ببخشند اگر آنها را ناراحت کرده و یا پشت سر آنها غیبت کرده در رابطه با اموال چیزى ندارم فقط چند جلد کتاب است که آنها برسد به خواهر و برادرم اگر کسى چیزى از من مى خواهد از خانمان بگیرد و اگر از کسى چیزى مى خواهم حلالش باشد والسلام من التبع الهدى خدایا خدایا تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار.

و در ضمن ۳ سال نماز قضا و ۳ سال و ۴ روز روزه قضا دارم هرکس از برادران مى تواند به جا آورد .

***

زندگی نامه :

شهید احمد خزائی در ۲۰ دی ماه سال ۱۳۴۲ در خانواده ایی متدین و مذهبی در اهواز چشم به جهان گشود تحصیلات خود را در اهواز با دیپلم اقتصاد به اتمام رساند و در شهریور ۱۳۵۷ به صورت داوطلبانه به جبهه اعزام شد و در اسفند ۱۳۶۲ در سن ۱۹ سالگی به شهادت رسید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان،شهید احمد خزائی در ۲۰دیماه سال ۱۳۴۲ در خانواده ای متدین و مذهبی در اهواز چشم به جهان گشود پدرش حسین آقا و مادرش مهین خانم نام داشت. او درکنار اعضای خانواده و با الگوپذیری از پدر و مادر و عشق به اهل بیت و ائمه اطهار (ع)دوران طفولیت خود را پشت سر گذاشت.

دوران دبستان را در مدرسه امیرکبیر سابق با موفقیت گذراند و پس از آن به مدرسه راهنمایی شهدا رفت  در دوران نوجوانی مانند همه هم سن و سالان خود نبود بسیار با مسجد و نماز و دعا مانوس بود ،وبا مردم با احترام برخورد میکرد .

پس از آن وارد دبیرستان شد و با موفقیت توانست در رشته اقتصاد  در مدرسه منوچهری دیپلم خود را کسب کند. در شهریور ۱۳۵۷  مانند همه جوانان این مرز و بوم با فرمان امام خمینی به پا خواست و انجام این فریضه را برخود واجب دانست و دراین مسیر ازهیچ کوششی دریغ نکرد.احمد بسیار با انگیزه و با اخلاص بودند ، به ندرت به دیدار خانواده می امد ،در اسفند ۱۳۶۲ در سن ۱۹سالگی با حضور در عملیات خیبر مفقود الاثر شد.

خاطره ای از خواهر شهید احمد خزائی

آخرین بار احمد بهمن ۱۳۶۲ بعد از سه ماه به خانه و به دیدار خانواده امد ؛پدر و مادرم فکر میکردند این بار کمی بیشتر پیش ما میماند ولی احمد گفت برای خداحافظی آمده ،آن روز من به مدرسه نرفتم دوست داشتم بیشتر در کنار احمد باشم و او را تماشا کنم  وقتی احمد داشت آماده میشد تا به مسجد برود به او گفتم داداش زود بیا مامان غذایی رو که دوست داری درست کرده و به آشپزخانه رفتم  مادرم با عشق و علاقه غذایی را که احمد دوست داشت آماده میکرد شاید مادرم می دانست این آخرین دیدار او با فرزندش است به مادرم کمک کردم تا لباسهای احمد راشستیم و مرتب کردیم احمد به مسجد رفت و با دوستان خود خداحافظی کرد نماز ظهر و عصر را با دوستانش  بجای آورد و پس از آن به خانه آمد و با خانواده سر سفره نهارنشست آن روز به نظرم چهره احمد بسیار نورانی و آرام بود لبخند او هنگام خداحافظی هیچ وقت از یادم نمی رود ساعت   ۵بعدازظهر از همه ما خداحافظی کرد و از خانه خارج شد، من و مادرم خارج شدن احمد را از خانه تا انتهای کوچه به تماشا نشستیم احمد نیامد سالها احمد نیامد و ما چشم به راه برادری عزیز بودیم تا اینکه در سال ۱۳۷۵دوستانش به دیدن مادرم آمدند و گفتند احمد را بهمراه دارند اما به جای احمد یک پارچه سفید اوردند.

مصاحبه گر: هدی بازبرین

راوی: مریم خزائی خواهر شهید احمد خزائی

https://khuzestan.navideshahed.com/fa/news/457667/%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%AE%D8%B2%D8%A7%D8%A6%DB%8C

***

خاطرات و آثار :

«شهید احمد خزایی از شهدای دفاع مقدس در یکی از شب های سرد زمستان ۴۵در اهواز به دنیا آمد. احمد پسر بزرگ خانواده بود. از کودکی علاقه خاصی به مسجد رفتن داشت و همیشه در برنامه های مختلف فرهنگی و مذهبی شرکت می کرد. او از همان دوران کودکی یک بسیجی فعال بود. سیزده سال بیشتر نداشت که داوطلبانه راهی جبهه شد» در ادامه مصاحبه خبرنگار نوید شاهد خوزستان با مادر این شهید گرانقدر را بخوانید.

به گزارش نوید شاهد خوزستان، شهید احمد خزایی از شهدای دفاع مقدس در یکی از شب های سرد زمستان در سال ۱۳۴۲ در اهواز به دنیا آمد. احمد پسر بزرگ خانواده بود. از کودکی علاقه ای خاصی به مسجد رفتن داشت و همیشه در برنامه های مختلف فرهنگی و مذهبی شرکت می کرد. او از همان دوران کودکی یک بسیجی فعال بود. هفده سال بیشتر نداشت که داوطلبانه راهی جبهه شد. همه احمد را به شجاعت و دلیری، مهربانی و گشاده دستی می شناختند. تمام زندگی و جوانی احمد در جنگ خلاصه می شد. وی در جنگ آرپجی زن بود و سرانجام در عملیات خیبر سال ۶۲شهید شد. جسد این شهید بزرگوار پس از ۱۳سال در میان شهدای مبادله ای به آغوش خانواده اش بازگشت . “مهین قیاسی ” مادر رنجدیده شهید احمد خزایی است که نوید شاهد گفتگویی را با این مادر گرانقدر ترتیب داده است. ماحصل این گفتگو را باهم می خوانیم.

 نوید شاهد خوزستان:مادر جان آخرین دیدار با شهید را به یاد دارید؟

مهین قیاسی:یاد و مرور روزهای آخر بودنش، قلبم را به درد می آورد.

بله… آن روز در ذهنم حک شده است . محال است تا زنده ام آن لحظات را از یاد ببرم. دلم برایش تنگ شده است…از شما چه

پنهان که فقط چشمانم می دانند چه می گویم.

احمد در آن روزها دانش آموز سال چهارم دبیرستان منوچهری اهواز در رشته اقتصاد همزمان با جبهه در حال به تحصیل بود.

کارت ورود به جلسه امتحانات نیمه اول سالش که بی ُ مهر و امضا ماند، هنوز در کیف مدرسه اش است و آن را نگه داشته

ام. یادم می آید که ۲۷ بهمن سال ۶۲بود که به خانه آمد. فقط ۵ساعت درخانه ماند. لباسهایش را برای آخرین بار شستم. بعد از اینکه احمد

نمازش را خواند، با پدرش خداحافظی گرمی کرد دستش را دور گردن او انداخت و قول داد زود برگردد و در امتحانهایش

شرکت کند و ادامه تحصیل دهد.

پدرش در آن زمان بنا بود و الان سه سالی هست که به رحمت خدا رفته است –

احمد آن روز ناهار نخورده به مسجد رفت و از همه دوستانش خداحافظی گرفت. احمد کشیک مسجد محل بود و همه خیلی

خوب او را می شناختند و دوستش داشتند.

نوید شاهد خوزستان:از خاطره به دنیا آمدن شهید احمد خزایی برایمان بگویید. چه سالی بود؟

مهین قیاسی:احمد در ۲۰دیماه ۱۳۴۲در بیمارستان (جرجانی سابق) اهواز به دنیا آمد . آن شب یکی از سردترین شبهای زمستان بود که

برای اولین بار همه شهر یخبدان گرفته بود. احمد ساعت پنج صبح به دنیا آمد. او سال ۶۲در سن ۲۰ سالگی شهید شد. آرزوی

هر مادری است که دامادی پسرش را ببیند اما احمد ازدواج نکرده در جوانی شهید شد.

نوید شاهد خوزستان:از ویژگی های جوان شهیدتان برای ما بیشتر بگویید.

مهین قیاسی: پسرم از دوران کودکی، آرام، مهربان و خوشرو بود . آنقدر دست و دل باز بود که همه دوستانش لقب احمد “بخشنده ” روی او گذاشته بودند.

از مهربانی های این شهید این بود که در کودکی عیدی هایش را با هم سن و سالانش تقسیم می کرد. بچه درس

خوانی بود . در مدرسه نیز از شاگردان زرنگ بود. ارتباطش با اطرافیانش بسیار خوب بود. من و پدرش به شدت به او

وابسته بودیم. احمد هیکل درشت و قدی بلند که شاید نمونه نداشت. پسرم شجاع و دلیر و نترس بود که رفتن به جبهه و شهادت

جز آرزوهایش بود. در آن سن کم عجیب از جنگ و خمپاره و شهادت نمی هراسید. جبهه و جنگ از آب و غذا هم برایش واجب

تر شده بود و قبل از شهادتش تمام ماهها و روزهای سال را در جبهه جنگید.

نوید شاهد خوزستان:از فعالیت ها شهید احمد خزایی در جبهه چیزی به یاد دارید؟

مهین قیاسی: پسرم “آر پی جی زن” جبهه بود. او علاقه و ارادت خاصی به تازه واردان به جبهه داشت. به یاد دارم یک روز که به خانه آمد

او خواستم حداقل تا شب کنارمان بماند اما او در جوابم گفت؛ تعداد زیادی از جوانان از سرتاسر کشور برای ورود به جبهه

آمده اند که نیاز است به آنها آموزش های لازم را دهم. اگر این کار را نکنم تا آخر عمر خودم را مدیون آنها می دانم.

نوید شاهد خوزستان:احمد چطور و کجا شهید شد؟

مهین قیاسی: ۶ اسفند سال ۶۲ در عملیات خیبر بود که احمدم در خاک عراق با بیست سال سن شهید شد.

احمد ۱۳ سال و نیم مفقود الجسد بود تا اینکه سال ۷۵ او در میان ۷۵۰ شهید دیگر به آغوش خانواده بازگشت. شهید ما در

ردیف شهدای مبادله ای بود.

نوید شاهد خوزستان: آن ۱۳ سال دوری چطور بر شما گذشت؟

مهین قیاسی:بدترین سال های زندگیمان همان روزها بود. نمی دانستم پسرم زنده است یا نه؟ کجاست و چه می خورد؟ چرا یک زنگ هم نمی

زند تا ما را ازنگرانی در بیاورد؟ در کدام بند اسیر شده است که رهایش نمی کنند. تمام این سیزده سال بر سر سفره یک بشقاب

هم برای احمد می گذاشتم. براساس نشانی هایی که داده بودند می دانستیم که شهید شده است.

نوید شاهد خوزستان:از خودتان و حال و هوای این روزهایتان با شهید بگویید.

مهین قیاسی :  افتخارم این است که مادر و خواهر شهید هستم . من مادر شهید احمدخزایی و خواهر شهید خسرو قیاسی هستم. خدا را شاکرم

که همیشه به لطف فرزند و برادرم شهیدم همیشه برکت و نعمتهای خداوند مهمان خانه ما بوده و هیچوقت محتاج کسی نبوده ایم.

روزی نیست که بر قاب عکس های روی میز کنج اتاق بوسه نزنم و از این دو شهید نخواهم که دعای خیرشان پشت سر من و

دیگر فرزندانم باشد. شهدا زنده اند و من به این باور رسیده ام.

از اوضاع و احوال خودم هم که برایتان بگویم، این است که همسرم _پدر شهید احمد خزایی _ را چند سالی است از دست

داده ام. ایشان در زمان که زنده بودند بنایی می کردند.

نوید شاهد خوزستان:چند فرزند دیگر به غیر از احمد دارید؟

مهین قیاسی: من به غیر از احمد سه پسر و سه دختر دارم

احمد تنها فرزند جبهه رفته و شهید من است. او پسر بزرگ خانواده بود. از کودکی علاقه ای بسیار به مسجد رفتن و فعالیت در

برنامه های مختلف فرهنگی و مذهبی بود، او از همان دوران کودکی یک بسیجی فعال بود که سرانجام از سیزده سالگی

داوطلبانه به جبهه رفت و تا سال ۶۲ در همه عملیات ها حضور گسترده داشت.

نوید شاهد خوزستان:اگر احمد زنده بود…؟

مهین قیاسی: بی شک اگر احمدم زنده بود اکنون از همرزمان سردار عزیزمان حاج قاسم سلیمانی و یا شهید دفاع از حرم اهل بیت(ع) بود.

https://khuzestan.navideshahed.com/fa/news/473939/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C-%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D8%B5%D8%A7%D8%B5%DB%8C-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%AF-%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%AF-%D8%A8%D8%A7-%D9%85%D8%A7%D8%AF%D8%B1-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%DB%8C-%DA%A9%D9%81%D9%86-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%AE%D8%B2%D8%A7%DB%8C%DB%8C

لینکهای مرتبط :

***