فرازی از وصیت شهید سید مهدی نجم السادات

فرازی از وصیت شهید سید مهدی نجم السادات

نویسنده: مدیر سایت - 2023/01/04

فرازی از وصیت شهید سید مهدی نجم السادات

آنانكه پیرو خط امام نیستند در تشییع جنازه ام شركت نكنند / هركس به این انقلاب بدبین است در مراسم شهادتم قدم نگذارد / من پاسدارم ، اما در شهر لباس پاسداری بتن نمی كنم، چون ممكن است از من خطائی سر زند كه به حساب سپاه تمام شود ، زیرا این لباس خیلی مقدس است .

***

مصاحبه با مادر شهيد سيدمهدي نجم السادات(خانم مهين امين پور)
راوي : مادر شهيد

الف: دوره پیش از تولد تا تولد:

۱- چه خاطره خاصی از دوران تولد شهید دارید؟

دوران بارداری خوب و حتی زایمان بهتری نسبت به بقیه فرزندان داشتم (سر مهدی) صبر و بردباری قبل از زایمان وی در من بیش تر بود.

۲- وضعیت اقتصادی شما در آن زمان چگونه بود؟

وضعیت اقتصادی متوسطی داشتیم

۳-منزل شخصی داشتید؟

مستاجر و در منازل دولتی سکنی داشتیم.

۴- آیا روز تولد مصادف با ایام خاصی بوده است؟

تولد وی هنگام اذان صبح و مقارن با تولد امام زمان (عج) بود و به این علت همه خانواده خوشحال بودند و به این خاطر اسمش را مهدی نهادیم.

ب: دوره خردسالی ( تولد تا شش سالگی ):

۱- قبل از رسیدن به سن مدرسه چه آموزش های خاصی در داخل یا خارج از منزل برای فرزندتان داشتید؟

معلمانی که خواهر بزرگش را درس می دادند او نیز پیش آن ها نشسته و خواندن و نوشتن را آموخت به طوری که معلم مربوطه گفت که وی دارای حافظه و ذهن بسیار خوبی است و آینده ای روشن در پیش دارد.

۲- آیا نسبت به اعمال دینی و مذهبی شما (رفتن به مسجد، نماز خواندن، شرکت در مراسم عزاداری و غیره ) توجه و عکس العمل نشان می داد توضیح دهید؟

با پدربزرگ و مادربزرگ تماس نزدیک داشت. به علت علاقه وافری که به این دو داشت و به خاطر این که با پدربزرگ مرتب به مسجد می رفت. این تماس در دوره های بعدی افزایش یافت تا هنگام شهادت.

۳- به چه کسی بیش تر علاقه داشت؟ ( پدر، مادر، خواهر و … ) چرا؟

به همه خانواده عشق می ورزید و برای او هیچ فرقی بین اعضای خانواده وجود نداشت.

۴- معمولا اوقات فراغت خود را چگونه می گذراند؟ ( نوع بازی، کمک به والدین و …)

یا کاردستی درست می کرد یا نقاشی می کرد و بیش تر به بازی های فکری علاقه داشت. در خانه پیش من بود کم تر بیرون می رفت. به بازی های فکری بیش تر علاقه داشت.

۵- در مقایسه با دیگر فرزندان از لحاظ جنب و جوش و فعالیت چگونه بود؟

کودک آرام و ساکتی بود. چون اصلا وجودش آرام و ساکت و پر محبت بود.

۶- در آن دوران دوستان و هم بازی هایش چه کسانی بودند؟ آیا با آن ها ارتباط و رفت و آمد دارید؟

افرادی بودند که از نظر خوی و طبیعت مانند خودش بودند (به علت شغل پدرش ما در یک جا و یک شهر ساکن نبودیم) در دوران کودکی بچه سالم و خوبی بود.

ج: دوره کودکی ( شش تا یازده سالگی دوره ابتدایی ):

۱- آیا در همان خانه و محل قبلی زندگی می کردید؟ وضعیت اقتصادی شما چگونه بود؟

خیر، متوسط بود.

۲- مختصری درباره نحوه ورودی به مدرسه ابتدایی توضیح دهید؟

علاقه وافری به مدرسه داشت طوری که قبل از رفتن به مدرسه خواندن و نوشتن را می دانست و حتی از ۵ سالگی به مدرسه رفت.

۳- چه مدارسی رفته؟

اهواز کلاس اول، مدرسه ملی امیرکبیر از همان ۵ سالگی تا پایان کلاس اول.

۴- مختصری راجع به نحوه انجام تکالیف درسی اش برای ما صحبت کنید. چه خاطره ای در این خصوص به یاد دارید؟

تکالیفش را به طور مرتب و منظم انجام می داد و هیچ گاه یاد نداشتم که به او در مورد انجام تکالیف تذکری داده باشم.

۵- چنانچه در دوره ابتدایی ترک تحصیل نموده است علت آن را ذکر نمایید.

ترک‌ تحصیل ننمود. سوم و چهارم و پنجم در بوشهر بود به علت شغل پدرش.

۶- در آن سنین روابطش با کودکان دیگر، دوستان و همبازی هایش چگونه بود؟

روابطش خوب بود. از همان دوران احساس مدیریت خاصی داشت و شوخی های بد نیز نداشت.

۷- آیا در آن سنین در خانه یا بیرون از خانه کار هم می کرد؟

خیر

۸- معمولا اوقات فراغت خود را چگونه می گذراند؟ (تماشای تلویزیون، بازی، خواندن کتاب، داستان و … )

تلویزیون تماشا می کرد. مطالعه مدرسه و کتاب هم داشت.

۹- بیش تر به چه افرادی علاقه وابستگی داشت؟

پدرش را خیلی دوست داشت. پدرش نیز علاقه خاصی به وی داشت طوری که همیشه او را با خود به همراه داشت.

۱۰- آیا رفتارش با رفتار دیگر کودکان شما تفاوتی داشت؟

رفتارش خیلی خوب بود بسیار محترمانه برخورد می کرد. بچه زیرک و تو داری بود. بسیار آرام بود و هیچ ناراحتی ایجاد نمی کرد. به این دلیل بقیه خانواده نیز احترام خاصی برای او قائل بودند.

۱۱- در آن دوران دوستان و همبازی هایش چه کسانی بودند؟ حالا چه کار می کنند و کجا هستند؟

دوستان دوران مدرسه ای بودند و بیش تر در همان محیط مدرسه بود و پس از انتقال به اهواز اطلاعی از دوستانش نداشتیم.

۱۲- خاطره ای دیگری از این دوران به یاد داری؟

هیچ وقت برادر کوچکترش را از خود جدا نمی کرد و همیشه او را به مدرسه می برد و می آورد. معلمانش همیشه از وی راضی بودند و او را تشویق می کردند.

د: دوره نوجوانی (یازده سالگی به بعد دوره راهنمایی و دبیرستان ):

۱- آیا در همان خانه و محل قبلی زندگی می کردید؟ وضعیت اقتصادی شما چگونه بود؟

خیر، پدرش بازنشسته شده بود و وضعیت متوسطی داشتیم.

۲- در این دوره شهید به چه کار مشغول بود؟ آیا فقط تحصیل می کرده است؟ توضیح دهید؟

فقط درس می خواند.

۳- در چه مدرسه ای (راهنمایی و دبیرستان ) تحصیل کرد؟

مدرسه راهنمایی سالاری – اهواز از اول تا سوم راهنمایی.

دبیرستان سعدی – اهواز. از اول دبیرستان تا چهارم دبیرستان.

۴- چنانچه در دوران راهنمایی و یا دبیرستان ترک تحصیل نموده و یا محل تحصیل خود را تغییر داده است علت را بیان کنید؟

ترک تحصیل نکرد.

۵- وضع درسی او چگونه بود؟ میزان رضایت مربیان مدرسه از او تا چه حدی بود؟ چه نظری درباره او داشتند؟

بسیار عالی بود.

۶- از چه زمانی احساس کردید که رفتار و شخصیت او در حال تغییر و تحول است؟ چه رفتارهایی موجب ایجاد چنین نگرشی در شما گردید؟

از زمانی که وی در دوره راهنمایی بود به علت این که یک بار به معلم خود بابت بی حجابی و بد لباس پوشیدن تذکر داده بود و به همین علت مدرسه پدر وی را خواسته بود.

۷- در آن دوران، اوقات فراغت خود را بیش تر به چه کارهایی می گذراند؟ ( ورزش، مسجد، سینما و … )

مسجد می رفت، کارهای ورزشی نیز انجام می داد.

۸- بیش تر چه نوع کتاب هایی را مطالعه می کرد؟ ( مذهبی، علمی، هنری و … )

بیش تر کتب مذهبی مطالعه می کرد.

۹- روابطش با شما (والدین) و خواهر و برادرانش چگونه بود؟ چه خاطره ای در این خصوص به یاد دارید؟

رفتارش بسیار عالی بود. رفتارش بین همه بچه ها نمونه بود.

۱۰- رابطه اش با خویشاوندان، همسایگان چگونه بود؟ آن ها نظرشان نسبت به شهید چگونه بود؟ چه خاطره به خصوصی به یاد دارید؟

رفتارش خوب بود به جز با منافقین و همسایه هایی که برخلاف دین اسلام عمل می کردند. بچه های حزب اللهی محل همگی رفتار خوبی با هم داشتند. یکی از گروهک های محل طوری یک بار که از مسجد می آمد او را با سنگ زدند.

۱۱- در مورد رفتار اجتماعی، روحیات و اخلاقیات شهید در این موقع توضیح دهید؟ ( جنب و جوش، برخوردها، معاشرت و … )

در عین حال که آرام بود بسیار اهل معاشرت و فعالیت انقلابی زیادی داشت. در دبیرستان بیش تر اهل فعالیت های اسلامی و انقلابی بود بیش تر اوقاتش را در مسجد و انجمن اسلامی محل می گذراند.

۱۲- به چه مواردی حساس بود و عصبانی می شد؟ وقتی عصبانی می شد چه کار می کرد؟

در محیط خانه هیچ موردی که موجب عصبانیت وی می شد ندیدم.

۱۳- بیشتر وقت ها در منزل بود یا بیرون منزل؟ کجا، چه کار می کرد؟

در کارهای مربوط به خرید بیرون بسیار کمک می کرد.

۱۴- با چه کسانی یا کسی دوست صمیمی بود؟ ( همکلاسی، هم محلی، هم باشگاهی و … )

بیش تر با همکلاسی هایش دوست بود و با آن ها رفت و آمد داشت. از نظر خلق و خو بیش تر مانند شهید بودند.

۱۵- آن ها الان کجا هستند و چه کار می کنند؟

تعداد زیاد آن ها در این شهر هستند و ازدواج کردند بعضی از آن ها نیز با شهید هم سنگر و همرزم بودند. ( در زمان جنگ )

۱۶- چه خاطرات دیگری از آن دوران به یاد دارید؟

در تشکیل انجمن های اسلامی مدارس، انجمن اسلامی محل و فعالیت های سیاسی و مبارزه فرهنگی با گروهک ها سهم به سزایی داشت.

برای از بین بردن خانه تیمی حزب توده هیچکس جرات نمی کرد ابتدا وارد شود ولی او اولین کسی بود که با جسارت بسیار وارد شد و بقیه با دیدن این صحنه به دنبال وی در براندازی آن خانه تیمی همکاری کردند.

ه: دوره جوانی (هجده سالگی تا ازدواج دیپلم به بعد ):

۱- در این دوره شهید به چه کاری مشغول بود؟

شهید به عضویت رسمی سپاه در آمد و فعالیت های اجتماعی و نظامی در سپاه داشت.

۲- خدمت سربازی خود را چگونه گذراند؟

شهید عضو رسمی سپاه بود.

۳- در چه موسسه، دانشکده یا دانشگاهی تحصیل می کرد؟ نام محل و رشته تحصیلی وی را ذکر نمایید؟

در دو دانشگاه قبول شد. ۱. رشته بیهوشی دانشگاه شهید چمران اهواز سال ۶۵. ۲. رشته علوم و فنون نظامی دانشگاه امام حسین (ع) سال ۶۴.

۴- چنانچه در این دوره ترک تحصیل نموده علت را بیان نمایید؟

ترک‌ تحصیل نمود به علت علاقه به جبهه و حضور فعال در جبهه مقدس و می گفت نمی خواهم پیروزی اسلام را از طریق تلویزیون ببینم.

۵- در آن دوران با چه افرادی دوست صمیمی بود؟ ( هم دانشگاهی، هم محلی، همکار و …. )

با همکاران و‌ همرزمانش هم از نظر خلق و خو مانند شهید بودند و هم از نظر کاری و خدمت در سپاه.

۶- این افراد الان کجا هستند؟

عده ای به درجه رفیع شهادت رسیدند. عده ای مفقود الاثر شدند. عده ای در خدمت سپاه و عده ای هم با ادامه تحصیل در خدمت اجتماع هستند.

۷- در آن دوران اوقات فراغت خود را چگونه می گذرانید؟ ( مطالعه، ورزش و … )

شهید بیش تر در جبهه بود و کم تر به پشت جبهه می آمد و اگر هم می آمد در سنگر پشت جبهه با بی حجابی و منافقین درگیر بود.

۸- عکس العمی او در برابر شدائد و مشکلات چگونه بود؟

با صبر و حوصله مشکلات را حل می‌ کرد و با دیگران هم فکری می کرد و به دیگران نصیحت می کرد.

۹- چه آرزوها و خواسته هایی داشت؟ بزرگترین آرزویش چه بود؟

بزرگ ترین آرزویش پیروزی اسلام و خدمت به اسلام بود و در نهایت آرزوی شهادت داشت.

۱۰- دوست داشت در آینده چه کاره شود؟

دوست داشت به لبنان برود و با اسرائیل بجنگد و همیشه می گفت جنگ اصلی ما با اسرائیل است.

۱۱- چه خاطرات دیگری از آن دوران به یاد دارید؟

همیشه خار چشم منافقین و گروهک ها بود به طوری که حتی قصد ترورش را نیز داشتند که نافرجام ماند.

ازدواج و تشکیل خانواده

۱- شهید چگونه به فکر ازدواج افتاد و در چه سنی ازدواج کرد؟

دوست داشت ازدواج کند و از خود یادگاری بگذارد و همیشه می گفت از قول پیامبر نصف دین با ازدواج کامل می شود.

۲- بیش از ازدواج بیش تر با چه کسی در این باره صحبت می کرد؟ چرا؟

با مادرش، چون مادرش را محرم اسرار خود می دانست.

۳- چه ملاک هایی برای انتخاب همسر داشت؟

به واسطه یکی از دوستانش و همیشه می گفت همسرش باید از خانواده ای متدین باشد و خودش پای بند اصول و عقاید اسلامی باشد و با جبهه رفتن او مخالفت نکند.

۴- مراسم عقد و ازدواج چگونه برگزار شد؟ مهریه عروش چه بود؟ هزینه های این مراسم را چگونه تامین کردند؟

مراسم عقد و ازدواج بسیار خوب و در عین حال ساده برگزار شد. ۲۰۰۰۰۰۰ ریال که همسر شهید قبل از به جبهه رفتن وی مهریه خود را بخشید.

۵- پس از ازدواج در کجا زندگی می کرد؟ توضیح دهید؟

در منزل مادری اش

۶- رابطه اش با همسرش چگونه بود؟ چه خاطراتی در این خصوص به یاد دارید؟

بسیار عالی بود به طوری که به هر مناسبتی هدیه ای برای وی می خرید و همیشه وقتی می آمد در کنارش بود و بسیار به او علاقمند بود. شخصیت و رفتار او حتی قبل از ازدواج هم زبانزد همه بود و بعد از ازدواج این شخصیت و رفتار او کامل تر گردید. بعد از ازدواج هم همیشه جبهه بود. اگر وقتی گیر می آورد به خانواده و همسر رسیدگی می کرد.

۷- رابطه­ي او با خانواده همسرش چگونه بود؟ اگر نكته خاصي در اين مورد به ذهنتان مي رسد آن را ذكر نماييد.

رابطه اش با مادرش و خانواده اش حتی بعد از ازدواج هم خوب بود و با والدین همسرش نیز محترمانه رفتار می کرد و همه را به یک چشم می دید.

۸٫ فرزند دوست داشت؟

بله، همیشه می گفت دوست دارم خداوند آن قدر بچه به من دهد که اسامی ائمه را روی آن ها بگذارم. حتی اسم فرزندانش را نیز تعیین کرده بود. می گفت دوست دارم یادگاری از خود داشته باشم. فرزندانش را که دیده بود خیلی دوست داشت و همیشه وقتی به پشت جبهه می آمد فرزندش در بغلش بود و یا او را به پادگان و همراه خود می برد.

ز ( دفاع مقدس )

۱- نظر شهید درباره جنگ چه بود؟

همیشه با جنگ بین دو کشور مسلمان مخالف بود و می گفت این جنگ، جنگ تحمیلی است و عراق وسیله بود و با کشتن مسلمانان دیگر ناراحت می شد و می گفت جنگ اصلی ما با اسرائیل است.

۲- چه شد که به فکر رفتن به جبهه افتاد؟

چون دفاع از میهن اسلامی را تکلیف شرعی خود می دانست و می گفت برای دفاع از دین و میهن و ناموس باید جنگید و خون داد.

۳- در زمان جنگ چه فعالیت هایی می کرد؟ (جبهه و پشت جبهه )

در جبهه فعالیت های مربوط به جبهه را داشت و هیچ وقت از مسائل جبهه و این که چه کار می کند در منزل صحبت نمی کرد و در پشت جبهه با منافقین و افراد ضد انقلاب درگیر بود و همیشه با بد حجابی برخورد داشت و می گفت باید ابتدا به گونه ای رفتار کرد که فرد به حجاب خودش در این باره فکر کند و خودش را اصلاح کند در نهایت برخورد شدیدی می کرد و امر به معروف و نهی از منکر را هیچ وقت از یاد نمی برد.

۴- از چه کسانی بدش می آمد؟

از کسانی که مخالف امام بودند بدش می آمد و می گفت کسانی که مخالف انقلاب هستند به هیچ وجه در تشییع جنازه من شرکت نکنند.

۵- توصیه اش چه بود؟

اگر شهید شدم خودتان را ناراحت نکنید، صبور باشید، خدا را شکر کنید، جلوی ضدانقلاب گریه نکنید و پشتیبان انقلاب و ولایت فقیه باشید و به من که مادرش بودم می گفت اگر شهید شدم خودت با دستان خودت مرا در مزار بگذار.

۹ روز قبل از شهادت به منزل آمد و خداحافظی کرد و رفت و می گفت: مامان من مصطفی را به دست تو می سپارم. قبل از شهادت با گروهی از فرماندهان جلسه داشت وقتی می خواست برگردد دشمن شروع به بمباران کرد هر چه به او گفتند سید نرو می گفت: بچه ها منتظر هستند و من از این بمباران ها زیاد دیدم و بچه های اعزامی ممکن است دچار دلهره شوند و هنگام برگشتن سوار جیپ بود که ترکش بمباران هوایی عراقی به ناحیه گلوی وی اصابت کرد و به شهادت رسید.

۶- نظر دیگران نسبت به شهید چه بود؟

همیشه از خوبی ها، متانت، صبوری وی می گفتند و این که هر کس مشکلی داشت پا پیش می گذاشت و از جبهه که می آمد اول به خانواده های شهدا سر می زد (به گفته خودشان) و بعد به منزل می آمد و اگر کسی از او کاری می خواست حتما انجام می داد و اگر کسی مشکلی برایش پیش می آمد بدون این که به او بگوید مشکلشان را حل می کرد و آن قدر خوب بود که الان که این همه سال از شهادتش می گذرد همسایگان می گویند غیرممکن است روزی او را یاد نکنیم و دانشگاه امام حسین هم (بنا به گفته استادان که از تهران آمده بودند) هرگاه اسمش را می آوردند چه قبل از شهادت و چه بعد از شهادت دوستان و همکلاسی هایش صلوات می فرستادند.

همیشه آرزو داشتم او را در لباس سپاه ببینم ولی می گفت مادر اگر من با لباس سپاه در شهر بیایم ممکن است خطایی از من به وجود بیاید و به اسم سپاه تمام شود چون این لباس بسیار مقدس است که همیشه سپاه را جای مقدس و محترمی به حساب می آورد و می گفت این لباس، لباس امام حسین است و موقعی او را در این لباس دیدم که شهید شده بود. و بیش تر موقع عملیات می پوشید و دوست داشت مثل جدش امام حسین شهید شود.

۷- کدام خصوصیت وی بیشتر بارز بود؟

شجاعت وی زبانزد خاص و عام بود.

خاطرات پراکنده

*به خانواده اش علاقمند بود. کارهای خانه را بدون این که بگوید انجام می داد و هیچ گاه تند صحبت نکرد و همه او را دوست داشتند و به مادرش بسیار احترام می گذاشت، نمازش را به موقع و به بهترین نحو و با خلوص کامل به جا می آورد طوری که بعضی اوقات من محو تماشای نماز وی می شدم. وقتی از جبهه می آمد به همه فامیل سر می زد. بچه خوش اخلاق و خندان بود و هیچ گاه راز جبهه را در منزل نمی گفت و خستگی را با خود به منزل نمی ‌آورد و ‌هر چه مشکلات و سختی ها هم بیش تر می شد باز هم لبخند می زد و بسیار منطقی و آرام بود.

*روزی به او گفتم اگر در زیر آوار ماندم خفه می شوم و او به شوخی گفت: مامان کافیه یک آجر بیفتد روی سر آدم، دیگر هیچی متوجه نمی شود چه برسد به خفه شدن!

*در عملیات حصر آبادان از ناحیه دست و پا مجروح شده بود و پایش شکسته بود وقتی من رفتم بالای سرش گفتم خدایا فرزندم خوب شود و دوباره به جبهه بیاید. در عرض ۱۵ روز کاملا خوب شد و به جبهه بازگشت. در تمام عملیات ها بود فقط در عملیات تنگ چزابه نبود آن هم به خاطر مجروح شدنش بود.

* می گفت: اگر شهید شدم بیش از یک سالگرد برایم نگیرید، چون دولت در حال جنگ است.