خاطره / شهید مصطفی رشیدپور

خاطره / شهید مصطفی رشیدپور

نویسنده: مدیر سایت - 2016/09/03

بسم الله الرحمن الرحیم

آن شب به دیدار خانواده شهدا رفته بودیم . خبر دادن که حاج مصطفی توی فرودگاهه و مجروح شده . رفتیم به فرودگاه .
اوایل جنگ بود که با حاج ابراهیم زبیدی برای آموزش و آماده سازی رفته بودیم به میدان تیر ، سمت پلیس راه سابق اهواز . ما آشنایی با مسائل نظامی نداشتیم اما وقتی جنگ شد ، همه رفتیم . شهید مصطفی را آنجا دیدم اولین بار  . بین برادر هایش ایشان خیلی آرامتر و خنده رو بودن . ایشان به من گفت من همیشه جلوتم …
آن شبی که از فرودگاه آوردنش ، تغییر کرده بود و مدتها بود که ندیده بودمش و  ایشان را بجا نیاوردم و لذا به روی خودم نیاوردم . بعد ایشان مرا به اسم کوچک صدا کرد و من باز هم نشناختم ، حتی در آغوشم گرفت و دست انداخت دور گردنم .  ایشان جمله ای را فرمود که موجب شد من او را شناختم : من همیشه جلوتم …
بعدها که در دیدار خانواده شهدا و جانبازان به دیدار ایشان رفته بودیم هم همین جمله را به من گفت . من همیشه جلوتم …

دیروز که خبر شهادت و تصویر ایشان در فضای مجازی به دستم رسید ، فهمیدم که حاج مصطفی چه می گفت … او همیشه جلوی ما بود …

این خانواده اصلا از همان اول انقلاب از هر کس بپرسید می گویند که چقدر فعال بودند . من با شهید مصطفی و شهید مجتبی مسعودیان هم کلاس بودیم . همیشه یه لباس بسیجی بزرگتر می پوشید . ما هم سر به سرش می گذاشتیم و می گفتیم کی میخواهی بزرگ شوی …

خاطره از هم رزم شهید – آقای دیلمی