روایت زندگی شهیدی که از زمان شهادتش باخبر بود

روایت زندگی شهیدی که از زمان شهادتش باخبر بود

نویسنده: مدیر سایت - 2017/01/30

 

photo_2016-09-21_14-18-20

 

به مناسبت هفته دفاع مقدس و بزرگداشت و یادبودی از شهدا ملاقاتی با خانواده شهید احمد رشید پور داشتیم و از خانواده ایشان درخواست کردیم درمورد این شهید بزرگوار برایمان صحبت کنند.

صحبت را با برادر کوچکتر شهید شروع کردیم.برادر شهید زندگی برادرش را اینگونه شرح داد:

اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام،الگو گرفتن از سید و یالار شهدا امام حسین علیه السلام است هیچ کس نمی تواند پاسداری اسلام کند،درحالی که ایمان ویقین به اباعبدالله الحسین علیه السلام نداشته باشد،احمد نیز متولد سال ۱۳۳۷ بود که در خانواده ای مذهبی و متدین متولد شد ایشان هم معتقد به روز عاشورا بود در همان شلوغی های انقلاب راه جهاد را انتخاب کردندو به مولایشان اقتدا نمودند.

photo_2016-09-21_14-17-38

وی چون همزمان با وفات حضرت محمد ،شهادت امام حسن مجتبی و امام رضا علیه السلام بدنیا آمد نام او را احمد گذاشتند. از همان کودکی با رنج محرومیت مانوس بودبه همین دلیل ایشان از همان اوایل نوجوانی بار سنگین مسئولیت مخارج خانه را با فروختن بستنی ، پادویی در خیابان های گرم و داغ اهواز ،کارگری ساختمان و مسافرکشی … در راستای کمک به پدر بر دوش می کشید،نقش شهید احمد در زدودن فقر اقتصادی در خانه بسیار پررنگ و حائز اهمیت بود از هیچکاری دریغ نکرده و ابایی نداشت البته با این وجود احمدسال۵۶در دانشگاه شهید چمران در رشته ادبیات عرب قبول شد واز شاگردان ممتاز به شمار میرفت.

بعد از مدتی، دانشگاه ها در تسخیر و تسلط نیروهای ضدانقلاب قرار گرفت ؛ چریک های فدایی خلق و مجاهدین خلق (منافقین)، دانشگاه ها را تبدیل به دژی تسخیرناپذیر کرده بودند و دانشجویان هوادار سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، دانشگاه ها را سنگربندی کردند ایشان به همراه دوستانشان با اسلحه و مهمات به دانشگاه رفتند و به فرمان امام لبیک گفتند نا انقلاب فرهنگی را رقم بزنند.

سپس احمد درس را رها کرد و به سربازی در کرمانشاه رفت،با سپری شدن سربازی اش در پادگان فعال شد و اطلاعیه و اعلامیه ها را بین سربازان پخش می کرد ، زمانی که مامورین اطلاعات ارتش  متوجه شدند احمد به همراه خود چند کتاب سیاسی دارد او را دستگیر کردند و مورد آزارو اذیت و شکنجه قرار دادند.طبق گفته شهید برای شکنجه سرم را خم میکردند و در گوش راست من شیر داغ میریختند.پس از چندروز مرا به حال خود رها کرده و آزاد شدم.

با فتوای امام خمینی که دستور دادند تمام سربازان پادگان ها را رها کرده و بگریزند شهید احمد هم از پادگان فرار کرد و به دیار خود بازگشت.

بعد از سربازی، احمد طبق فرمان امام برای آرام شدن اوضاع کردستان با سربازان دیگر به آنجا رفت و نقش آفرینی کرد در آنجا به مدت مدیدی ماندگار شد و بعد از انقلاب  در سپاه بانه به خدمتگزاری مردم این شهر مشغول شد و بعدا فرماندار بانه شد و در درگیری با اشرار کردستان به اسارت نیروهای ضد انقلاب کوموله درآمد و حدود۶ ماه در اسارت شیخ جلال برادر شیخ عزالدین بود .به گفته شهید او را در یک غار مخوف و تاریک در کوه های کردستان اسیر و بسیار شکنجه کردند.بر اثر ضربه قنداق تفنگ بر دهانشان  دندان هایش را شکستند یا در زمستان ساعت ۴صبح برهنه اش میکردند و از او میخواستند در آب حوض یخ بسته حمام کنم همچنین بر اثر تاریکی زیاد بعد از آزادی چشمانش به شدت آسیب دیدند.

پس از۶ ماه تحمل شکنجه های سخت با پیگیری های یکی از اعضای سپاه کردستان که یکی از بهترین همرزمان و دوست صمیمی اش با دونفر اعدامی از نیروهای ضد انقلاب مبادله شدند و احمد به خانه برگشت .آن زمان بنده ۱۲سال بیشتر نداشتم هیچ کس نمی دانست احمد در کردستان چه کاره است تا بعد از شهادتشان که کارت های شناسایی اش را آوردند،هر کدام از کارتها یک نام داشت آن وقت بود که متوجه شدیم احمد از نیروهای حفاظت اطلاعات بود.

photo_2016-09-21_14-18-03

بعد از آزادی شهید به اهواز بازگشت و اقدام به ازدواج نمود.طی مراسمی بسیار ساده و زیبا که جوانان امروز حتی نمیتوانند وصفش را در ذهنشان بکنند آن ها ازدواج کردند.

اما تشکیل خانواده او را از پای ننشاند و این بار همراه با همسرش به دیار کردستان رفت و چند ایامی را در آنجا مشغول به خدمت بود تا اینکه  بار دیگر به اهواز برگشتند.

در آن زمان در خرمشهر جنگ تن به تن شده بود و اوضاع خرمشهر خیلی خراب بود  و نیروهای عراقی در آنجا عرض اندام می کردند.شهید احمد با چند تن از بچه ها ی مسجد حجازی در خرمشهر به مبارزه مشغول شدند،شایعه شده بود بنی صدر ملعون  رئیس جمهور وقت کشور دستور تخلیه شهر را داده اما امثال احمدبا دست خالی فاتح و پیروز برگشتند.اوایل جنگ بیشتر جنگ ها چریکی و خانه به خانه بود و عملیات ها گسترده نبود.

photo_2016-09-21_14-18-09

به یاد دارم یک شب که همسرش منزل پدرش بود من با سینی چای وارد اتاقش شدم شهید نقشه بزرگی جلویش گذاشته بود و مطالعه می کرد.وقتی که من وارد شدم گفت این نقشه را میبینی این نقشه حمله است نیروهای ما ظرف چند ماه دیگر می خواهند در یک حمله گسترده به دشمن هجوم بیاورند و اگر خدا بخواهد صدمات و ضربات سهمگین و سنگینی به دشمن وارد می کنیم که من در مرحله اول شرکت می کنم اما در مرحله دوم دیگر نیستم  اگر خدا بخواهد به مرادم میرسم و شهید می شوم.

وقتی که سرش را بالا آورد و قطره های اشک را در چشم من دید گفت حالا ما یک چیزی گفتیم و بحث را عوض کرد و همان هم شد.

حملات فتح المبین با رمز یا زهرا از بهترین و موفق ترین عملیات سپاه اسلام و ایران شناخته شد و شهید احمد در مرحله دوم آن مجروح شد و پس از ۱۲ روز تطهیر نفس با دست یافتن به یک نفس مطمئنه و پاک و سبکبال به دوستان و یارانش پیوست.نوع خون شهید او منفی بود و بعد از مجروح شدنش تا بفهمند چه نوع خونی دارد طول کشید و خون زیادی از او رفته بود،به همین سبب خونریزی مزید بر علت شهادتش بود.

برادر شهید از خصوصیات اخلاقی برادر شهیدش برایمان گفت:بیشتر خصوصیات اخلاقی احمد مثل مادرم بود.

احمد خیلی به واجبات اهمیت میداد و نماز شب هم می خواند،برای پدر و مادر احترام خاصی قائل بود،بسیار دست و دلباز بودهرچه که داشت براحتی می بخشید.

به صحبت های امام گوش می کرد و ایشان را الگو و سرمشقی برای خود قرار داده بود به همین خاطر نسبت به مستضعفین و محرومین مهربان بود و همیشه در کارها به همه کمک می کرد ، بسیار خوش مشرب بود بیشتر اوقاتش را در مناطق جنگی میگذراند ،خیلی از مسایل را بازگو نمی کرد و ما بعدها آن ها را از زبان دیگران می شنیدیم.

از جهت اقتداری که برای تصمیم گیری در خانه داشتند و اینکه تکیه گاهی برای خانواده به شمار می آمد پدر و مادر او را قبول داشته و با تصمیم او مخالفتی نمی کردند.

برادر شهید با نگاهی به قاب عکس روی دیوار در توصیه ای به جوانان امروز گفت:با شهدا بودن را در اولویت قرار بدهیم زیرا مسیری است که در آن میتوان سربلند و روسفید ماند.

وصیت نامه شهدا را بخوانیم و به توصیه های آنان عمل کنیم و این در زندگی موثر است.آن ها از جان خود گذشتند پس می توانند بهترین الگو باشند.با شهدا بودن اولویت موفقیت است.

احمد آنقدر به مستضعفین اردات داشت که در وصیتنامه خود هم به آن شاره می کند  و اینطور می گوید که :

انا لله و انا الیه راجعون

خدایا انقلاب ما تحولی است به اراده تو و با بازوی شلاق خورده پابرهنه ها ، در راه مانده ها ،یتیم ها و اینهاامروز این انقلاب را پاس می دارند. خدایا مستضعفین زخم خوردند،بار کشیدند محروم بودند. خدایا امروز هیچ مسئولتی را در چارچوب انقلابت بر گرده ای نگذار مگر آنکه پیش از همه شروط این شرط مستضعف بودن را داشته باشد چراکه خودت گفتی که ارداه کردی مستضعفین حاکم شوند.

برادر شهید در پایان می گوید :دفاع مقدس بستر پرورش انسان های آزاده و صالح بسیاری بود که به شهادت رسیدند ، زیباترین انسان هایی که اهل دفاع از نظام و اسلام بودند وان شاءالله جوانان توفیق داشته باشند که شهدا را الگوی خود قرار دهند تا زندگی معنوی و سرشار از برکاتی را داشته باشند.

گفتنی است شهید احمد رشید پور یرادر دیگری داشت که اخیرا در دفاع از حرم عقیله بنی هاشم به فیض شهادت نائل آمد، روحشان شاد و یادشان گرامی